- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
مثل همیشه از همه سرها سری حسین بر نیزه دیدمت، چقدر محشری حسین تا گفت: «یا أخا...» به خدا مطمئن شدم عـبّاس را به خـیـمه نمیآوری حسین! من که هـنوز هـم کـمـرم درد میکـند! حالا بگو تو از کمرت؛ بهتری حسین؟ چشمم به توست ای سر بیتن که سالهاست تـنهـا پـنـاه بیکـسی خـواهـری حـسین از اشک ما بـنای قـیامت شود خـراب از قـاتلان خویش اگر بگـذری حـسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
سحر است و دمیده دولت عشق نوبتی باشد است نوبت عشق کـوه میلـرزد از اُبُهَت عشق مینویسم به نام حضرت عشق ما هـمه عـاشـقـیم و شـیدائـیم همه مجـنـون عـشـق لـیلائـیم عرش خوشبو شده است با کرمت میچکد عطر مریم از قدمت قُـدسـیان مات ذات محـترمت عـرشـیـانـند خـادم و حـشمت آمــده ســورۀ وفــا،" زیـنب" الـسـلام ای عـقـیـلـه یا زیـنب بال جـبریل بالِش سر تـوست کوچه باغ بهشت معبر توست ظلمت شب نخی ز معجر توست شـاه کرب وبلا برادر توست ما همه نـوکـر حـسـیـن توأیـم تا قـیامـت به زیر دِین تـوأیـم نـوکـری تـو کــار نــوکـرهـا ای هـمـه اعــتـبـار نـوکـرهـا مــایـۀ افــتــخــار نــوکــرهـا حــرمِ تــو قـــرارِ نــوکــرهـا شـرزه شـیـرانِ دشت ایـرانیم دشـمـنـت را ز شام میرانـیم ما همه ریزهخوار خوانِ حرم لالــۀ ســرخ بـوسـتــان حـرم تـنــمـان فـرشِ آسـتـان حــرم لـقـبِ مـا:" مـدافـعــان حـرم" از عـدوی تو کشته میسازیم و از این کشته پُشته میسازیم مــقـتـدای نـمــاز مـن زیـنـب خـواهـر شـاه بـیکـفـن زینب فاطمه، حیدر و حسن، زینب یکتـنـه کـلِّ پـنـج تـن زیـنب تـو صـدای رســای قــرآنــی تــو تــجــلـّی روحِ ایــمــانـی ای کـران تـا کــرانـۀ کــوثـر آیـــۀ دخـــتـــرانــۀ کـــوثـــر غـــزل عــاشـقــانــۀ کــوثــر روشـنـی بخـش خـانـۀ کـوثـر پای مادر چـقدر غم خـوردی مثـل یـاس مـدیـنـه پـژمـردی نقـشهای شوم، روزگار کشید ناگهـان ابـر تـیـرهگـون بارید بـاد پــائـیـزی مـدیـنــه وزیـد دست ظلمت ستارهای را چید کاش میشد همیشه مدح سرود ختم شعرم شروع روضه نبود رُخ آئـیــنــه تـا مُــکــَـدَّر شـد روزگارِ خوش عـلی سـر شد حرف مسمار و آتش و در شد پیـش چـشم تو یـاس پرپر شد کهکـشان سوخـت تا دمِ خـانه آتــش افــتــاد روی پــروانــه
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زینب سلاماللهعلیها
هـسـتیِ ما هـست از عـنـایت زیـنب روزیِ ما هـست از کـرامـت زینب ما اگر امروز رو به سوی حـسیـنیم هـست دلـیـلـش فـقـط هـدایت زیـنب زینب کبری نه در اسارت کوفهست کوفه و شام است در اسـارت زینب معجـری از روی او به خاک نیفـتاد دست حـرامی کجا و شوکـت زینب گرچه نمازش نشسته است و شکسته اصل قـیـام است در قـیـامـت زیـنب تـازه شـده ذرهای شـبـیـه بـه زهــرا خـم شده باشد اگـر که قـامت زیـنب کاش بـتـابـی که آفـتـاب تو هـسـتـی حضرتِ خورشیدِ در حجاب تو هستی
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت زینب سلاماللهعلیها
مدح هرکس که مقرر شده بر لب باشد حـق بده بر لب ما صحـبت زینب باشد نیست شایستۀ هر کس که بَرَد نامش را نـام او در خـور لـبهای مـؤدّب بـاشد هر کسی مذهب و آئـیـنی و دینی دارد زینبی هرکه شود، صاحب مذهب باشد تـیـغ حـیـدر به زبان دارد اگر دم بزند شام گیرم که پر از خیبر و مرحب باشد قُرب، همسویی عشق است و جنون در مقصود هر که با اوسـت از افـراد مـقرّب باشد او نشان داد که عزّت ز مذلّت دور است به اسـیـری بـرود، بـاز مُـحـجّـب باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقای جمعه های غریبی ظهور کن دهلیزهای شب زده را غرق نور کن یگ گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق یا باز گرد یا دل ما را صبور کن آقا چـقـدر فـاصله، اندوه، انـتـظار فکری به حال این سفر راه دور کن آقـا اگر که آمدی و عـاشقـت نبـود یک فـاتحه نـوازش اهل قـبور کن
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـدا کـند به سر این انـتـظـارهـا برسد زمـان مـرگ، خـزانِ بـهـارهـا بـرسـد نـشد اگـر بـرسم من به پـایبـوسی تـو خـدا کـند که از آن سو غـبارها بـرسد توجهی، نـظری، گـوشهچـشمی ای آقا یـکـی بـه داد دل بـیقــرارهــا بـرسـد خـدا کـند خـبـر هـمـسـفـر نـداشـتن تـو به گـوش پُـر ز هـیاهـوی یـارها برسد غروب جمعه تو را خواندهایم و فردا صبح دوبـاره هر که رود تا به کـارها برسد بمان كه شايد اويسی كه وقت كم دارد بـرای دیـدنـت از ایـن دیـارهـا بـرسـد سحـر نـدارم و باید دعـا کـنـی که دلـم به مـیـهـمـانی شـبزنـدهدارهـا بـرسـد گـنهکاری من را ببخش جان "حـسین" هـمیـشه رحـمت شـه بر نـدارها برسد اگر که عمر وفایم نکرد، پای تو کاش شبـی چو رهگـذری بر مـزارها برسد
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
در فلسطین میچکد خون از نگاه کودکان پـشت ابر غـم نشـسـته روی ماه کودکان سر بچرخانی به هر سو، لالهای روئیده است شـهـر غــزه پُر شده از بـارگـاه کـودکان زیـر چـنـگـال تو ای دیـو یـهـودیِ پـلـید! زادگـاه کــودکـان شـد قـتـلـگـاه کـودکـان بـزدلانه میکشی اطفال را چون حرمـله ترس داری تا به راه افـتـد سـپاه کودکان گر جنم داری بیا با مردِ این لشکر بجنگ چیست در این دشمنیکردن گناه کودکان؟! هیچ بمب و موشکی هرگز حریف گریه نیست تو سلاحت موشک و گریه سلاح کودکان گر چه مظلـوماند اما مـقـتـدر میایـسـتند چون خداوند است تنهـا تکـیهگاه کودکان خون مظلوم، عاقبت در خویش غرقت میکند مـیزنـد آتـش بـه دامان تـو، آهِ کـودکـان از تبار شیر خـیـبر، شـیرمـردی میرسد تا که صهیون را بسازد فرش راهِ کودکان
: امتیاز
|
پیروزی رزمندگان فلسطینی در عملیات طوفان الأقصی و جنایات صهیونیسم
زمین و آسمانهای خدا لبریز تبریک است خبر پیچیده گویا مرگ اسرائیل نزدیک است هزاران موشک از نفرین مادرهای غمدیده به سمت آسمان اورشلیم در حال شلیک است گروهی با فلسطین و گروهی بر فلسطیناند به این صورت، جهانِ مرزها در حال تفکیک است گذشتن از میان شبهه عزمی سخت میخواهد مسیرش از میان درههای تنگ و باریک است قسم بر سورۀ «واللیل» و بر «والشمس» و بر «والنصر» ظهور روشنایی، از دل شبهای تاریک است خدا با خون سرخ بیگناهان نقش زد بر خاک: قسم بر اسم پاکم، مرگ اسرائیل نزدیک است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بالابلـندی، شانههای مـهـربان داری بر طاق چشمانت دو ابروی کمان داری بر لب طنین دلنـشین نور و الرحمن روی عبایت آیههایی از دخان داری بـارانی و با ابـرهای جمعه میباری بارانی و در مُشت خود هفت آسمان داری در دست، گرچه ذولفـقـار انتقـام اما بر روی دوشت بقچههای آب و نان داری ما عاشـقـان مدعی هرگز نـفهـمـیدیم حسی که تو، به هر کدام از شیعیان داری! گفتیم دوری، بی نشانی، غافل از اینکه هر جا که دلتنگ توأیم، از خود نشان داری هر جا که نامت را بخوانم میرسی از راه هرجای دنیا باشم آنجا جمکران داری
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
هر گـاه از نـگـاهِ تـو، دلهای ما بُرید نـطـقِ زبـان، ز گـفـتـنِ یـا ربـنـا بُـرید از فـیضِ رحـمتت، نبَرَد بهره روسیاه عصیانِ روز، از تو چه شبها مرا بُرید ذکرِ عـلَیَ الـدَّوام، به هرکس نمیدهند ناشکـرِ بد زبان، چه بسا از دعـا بُرید با اِدعـا، دعـا که بـه جـایـی نـمیرسـد بـاید که دسـت، از طـلـبِ اِدعـا بُـریـد بلعـم، اگرچه مدعـیِ اسـمِ اعـظم است مغـرور شد، که آخرِ کار از خدا برید حُبِّ علیست، مقصد و مقصود کبریا لعـنت بر آنکه از عـلیِ مـرتضی بُرید ما را علی، دوباره فـراخوانَد از نجف بیچاره است، هر که ز ایوان طلا بُرید روزیکه سفرهدارِ ازل، سُفره پهن کرد نــانِ مـرا، بـه نـامِ شــهِ کـربـلا بُـریـد اینگونه شد که هر شب جمعه، به قتلگاه انگـار حـنـجـرم، چو شـهِ نـیـنـوا بُرید میگفت مادرش به نوا، ای حسینِ من جان داشتی هنوز، سرت را چرا بُرید؟! تو داشـتی هـنوز کمی حـرف میزدی سر را به پیـشِ مـادرِ تو، از قـفا بُرید رحمی نکرد شمر، به رگهای پارهاَت میدید دخـتـرت، ولی آن بیحـیا بُرید فـریـادِ یاحـسـین، ز اهـلِ حـرم رسـیـد وقتی که تـشـنهلب گلویت بیهـوا بُرید
: امتیاز
|
مدح و مناجات شب جمعه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
همیشه هر شبِ جمعه به سینه غم دارم حـرارتیست قـدیـمی که در دلـم دارم اگرچه دستِ تـهـی دارم و گـدا طبـعـم دلِ شکـسـتۀ خود را که دستِ کم دارم میـان نـامـۀ من خـالی است از خـوبی گـناه و جرم و خـطا را همه رقم دارم مرا به حُرمتِ موسی الرضاست میبخشید خوشم که رعـیتم و شاهِ ذوالکرم دارم به امرِ حضرت سلطان، حسین میگویم به لطف فـاطـمـه، اربابِ محـترم دارم حسین گفتم و جان و دلم به جوش آمد مرا بـبخـش، فـقـط اشک تـازهدم دارم نشد که زائـر کـرب و بـلا شوم، باشد دلـم خـوش است مـیان دلـم حـرم دارم برات کرب و بلایم به دست عباس است دوبــاره مُــلـتـمــس دامـنِ عـلــمــدارم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلاماللهعلیها
نـشـنـیـدهاند از لب او جـز رضا رضا دارد تپـش تپـش دل او یک صدا رضا طوری دل کریمه گره خورده با رضا وابستهاش شدهست دراین سالها رضا خواهر نگو، که دار و ندار برادر است آمد به قـم رسید، گـلـستان درست کرد چادر تکاند، رحمت باران درست کرد چه جـنّـتی مـیـان بـیـابـان درست کـرد نوکر برای حضرت سلطان درست کرد بختش بلند هرکه براین خانه نوکر است جاده به جاده پـشت سر یـار، راه رفت بـیـمـار بـود بـا تـن تـبدار، راه رفـت شکر خـدا که دور ز اشـرار راه رفت در یک مسیر راحت و هموار راه رفت این شـأن واقـعـی نـوامیس حیدر است پا درد میکـشـید ولی خـونْجگـر نبود با مستهای بیسر و پا هـمسـفـر نبود آزرده از شـلــوغـی بـیـن گـذر نــبــود یعـنی اسـیـر طـعـنـۀ صـدها نـفـر نبود حالا گریز روضه به یک جای دیگر است آنـجـا کـه آفـتــاب بــدون حـجـاب بـود رنگ کـبـود بر رخ زنهـا نـقـاب بـود پـائـیـن نـیـزه زیـر کـتکها ربـاب بود در آن مـیانه صحـبـت بـزم شراب بود بازاین چه شورش است که هر دیدهای تر است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
شب بود، نـور عرش خداوند دیده شد فـریـاد ابـرهـای بـهـاری شـنـیـده شـد باران به سمت پهـنۀ ساحل کشیده شد در جزر و مَدِّ عاطفه، عشق آفریده شد امـواجِ حـاجـتـیـم که غـرقِ تـلاطـمـیم دلـدادگـان حـضـرت مـعـصـومۀ قُـمیم بـالاتـرین عـروج قـنـوتِ دعـا! سـلام پـنهـانتـرین تـشرف جـبریلها! سـلام شـوق تـوسّـلات سـحـرگـاهِ مـا! سـلام ای قــبـلـۀ قـیــامِ امــامِ رضــا! ســلام ما حـاجـیـان کـعـبـۀ خـواهـر برادریم سجـدهگـذار تُـربت مـوسَیبنجـعـفریم غـم در شکـوه شادی آئیـنهها گُم است رزق شراب مستیِ ما پای این خُم است مـیـلِ کـبـوتـرانـگیِ ما به گـنـدم است زیبـاترین مسافـرتم، مشهد و قـم است این سـعیِ پُـر صفـایِ گدا را زیاد کن جـان رضـا زیـارت مـا را زیــاد کـن فـوّارههای صحـن تو حـظِّ وضوی ما مِهـرت هـمیشه آمده در جستجـوی ما ای کاش یـاکـریـم حـرم بود، قـوی ما «بانـو» نگـو، بـگـو هـمـۀ آبـروی ما نامت، حجاب روی سر دخترِ من است ذکر رضا رضا شرفِ کشور من است تا طـفـلِ مـکـتب تو به عـالِم شبـیه شد دست هـزار عِـلـم، دخـیـل ضریح شد مشـق پُـر اشـتـباه شب ما، صحیح شد هر مرجعی کنار تو نُطقش فصیح شد حـوزه، نـشـانـۀ هـنـر سروری توست فخـرِ طبـاطـبـاییِ ما، نـوکـری توست از شوق وصلِ چشمۀ تو، جو شدن خوش است مثل گلاب، در حرمت بو شدن خوش است در دست خادمان تو، جارو شدن خوش است در صحن آب و آینه، آهو شدن خوش است آهـو نـشد، نـشد، تو بـیـا وُ ثـواب کـن مـن را کـبـوتـر حـرمت انـتـخـاب کن از برکت حضور تو دنیا ادامه داشت امروز رفت و فرصت فردا ادامه داشت در هیبت تو جلـوۀ زهـرا ادامه داشت این "اشفـعی لنا"ی لب ما ادامه داشت تـا در زمـان حـادثـههـا مـادری کـنـی در حشر با شفاعت خود، محشری کنی کـم کم شـروع واقـعـۀ اشـک و آه شد تـب کردی و کـرانـۀ گـیـتـی تـبـاه شد روز عَـجـم زمان غـروبت، سـیاه شد قـم نه، بگـو تـمـام جـهـان بیپــناه شد سَم گرچه نای پَر زدنت را نشانده است امّا وقـار ساحـت تو حـفظ مانده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
ای بانـویی که مظهـر ایمان و عـزّتی معصومهای و اُسوۀ فضل و شرافـتی هم دختر کریمی و هم خود کریمهای هم ابـر رحـمـتـی و سپـهـر کـرامـتی هم خواهر رئوفی و هم خود رئوفهای محـبـوبۀ امـامـی و محـبـوب خـلـقـتی بـاب الـمـراد کـل مـریـدان اهـل بـیت باب النجات خـلـق به وقت شـفـاعـتی آئـیــنـهدار زهــرۀ زهــرای اطـهـری گنجینۀ عـفاف و مظهر تقـوا و عـفتی تو دخـتر حـکـیـمۀ موسی بن جعفری تـو گــوهــر شـریـفـۀ بـیـت امـامـتـی محـو نـماز نیـمـهشـبِ تو فـرشـتگـان رشک ملائکه تو به محـراب طاعتی سرتاسر مسیر تو عـطر بهـشت یافت کردی تو از مدینه به ایران چه هجرتی امواج نور از حرمت میرود به عرش مـیـعــادگــاه قــدسـی اهـل عــبــادتـی هر کس که زائر تو شود در حریم قم بــیـنـد کـه کـعــبــۀ دلِ اهـلِ ولایــتـی وقـتی دَرِ بهـشت از این خانه وا شود پیداست بر بهشت برین باب رحـمتی خوشبخت آن کسیست که از هم جَواریات دارد ز رنـگ و بـو و مـرام تو آیـتی ما تشنهگان، جرعهای از کـوثر توأیم ای آن که چـشـمـهسارِ زلالِ عـنایـتی با صد امید چشم «وفایی» به لطف توست معـصومهای، شـفـیـعۀ روز قـیـامـتی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سـرتـاسـرِ قـم را غـمـی در بـر گرفته آرامِــشــَش را آهِ شــعــلــهور گـرفـتـه از داغِ مـعــصـومـه ســلام الله، حـتـی خـاکِ کـویـر از ابـر، چـشمِ تَـر گرفته هفت آسمان با اهلِ خود مشغولِ گریهست شاهِ خـراسـان روضه بر منـبـر گرفته سخت است داغِ خواهری هجرانکشیده جـانِ بـرادر را دلـی مـضـطـر گـرفته خاموش شد خورشیدِ بیت النور امشب حـال و هـوایِ صحـنـهٔ محـشـر گرفته از دست داده حـضرتِ بنتُ الهُـدی را بر دوشِ خود آیـاتـی از کـوثـر گرفـته سِرّ نجابت بود و رفت و دستِ تـقـدیر از دخـتـرانِ شـیـعـه، تـاجِ سـر گـرفته در صـحـنِ آئـیـنـه به هـمـراهِ مـلائک موسی بن جـعـفـر روضۀ دختر گرفته از داغِ دخـتر، خوانده اما در حـقـیقـت قـلـبـش بـرایِ غـربـتِ مــادر گـرفـتـه آن مادری که بعدِ ضربه خوردن از "در" سـردردهایِ سـخـت در بـسـتـر گرفته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تا آسـمـانـت را کـمـی در بـر بگـیـرد یک شهر باید عشق را از سر بگیرد گنجایشت در سینۀ این خاکها نیست بـاید تو را دسـتـان پـیـغـمـبـر بـگـیرد هر کس مـزار مـادرش را آرزو کرد باید سراغـش را از این دخـتر بگیرد بانو، رهایی را نمیخواهم که ننگ است بـیجـذبـۀ مـهـرت کـبـوتـر پر بگیرد قـلب مـرا از سـیـنهام بـردار، نـگـذار دار و نـدارم را کـس دیـگـر بـگـیـرد دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت دسـت مـرا هـم لـحـظـۀ آخـر بـگـیرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بیشتر آن چه که در فرقۀ ما مرسوم است سائلی کردنِ از فـاطمۀ معصومه است دختر بابِ حوائج شدنش حکمت داشت چون کریمه شد و بر باب کرم موسوم است چه مقامی است که معصوم "فداها" گوید؟! شأن او شأن امام است که نامعلوم است چهارده نـور به دل دارم و این بانو هم خواهر حضرت خورشید در این منظومه است نام زوّار حـریـمـش که بـهـشتی شدهاند در میان صُحُـف مـادر او مرقـوم است هر کسی عرض ارادت به مقامش نکند از عنایات غـریب الغـربا محروم است روز محـشر به محـبش برسد دار نعـیم سهم هر کس نشود نوکر او، زقّوم است حرمش جلوه به فردوس برین خواهد داد جنتِ بیحـرمش باغچهای موهوم است ســالهـا دوری بــابــا و بــرادر دیــدن گوشهای از غم و دردِ دل این مظلومه است در غریبی زیادش فقط این نکته بس است شیعـیانش نـشـنیدند که او مسـموم است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
تو دخـتـرِ کـریـمۀ موسیبنجعـفـری بانوی کـبریائی و از عـالـمی، سری تـو آمـدی و قـم حـرم اهـل بـیـت شد ایران شده رکاب و تو هم مثل گوهری اخت الرضا و صاحبۀ عرش اعظمی دریایِ بیکرانِ کرامات و، محشری ما پای سفرۀ تو نمک خوردهایم، چون جـز نـانِ تو حـرام بُـوَد نـانِ دیگـری ریحانة الرضائی و خورشیدِ شهر قم تـفـسـیری از تـمـامیِ آیـاتِ کـوثـری فـرمـودهانـد ایـنـکـه ثـواب زیـارتـت بـا زائـران فــاطـمــه دارد بـرابــری یـعـنی که ای تـجـلی انـوارِ فـاطـمـی آئـیـنهدارِ حـضرت زهـرای اطهـری از فـاطمه نوشتم و ابـیات گـریه کرد وقـتش شده غـزل برود جایِ دیگری بانو هزار شکر که در شهر قم، نبست راهِ تو را مـیانـۀ کـوچه، ستـمـگـری روزِ دوشـنـبه بود گـمـانم، نوشـتهاند کـه در مـقـابـلِ پـسـر افـتـاد مــادری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
فـراق رفـتـه نـشـانـه دلـی مـطـهـر را گرفته بغض به دستش گلوی خواهر را نسیم با خودش آورده عطر و بوی رضا کـشـیـده بر رخ خـواهـر غم برادر را فقط نه اینکه برادر برای او پدر است هـمان که بـرده دل بیقـرار دخـتـر را یکی به طوس غریب است و دیگری ساوه کشیده دست فلک عکس هجر دیگر را شده است حُبّ عـلی علت غـریبیشان شدند وارث جرمی که کُشت مـادر را همان کـبوتر زخمی که پـشت در افتاد بـرای حـفـظ ولی داد از کـفـش پـر را همان که خورد لگد از حرامزادۀ پست ولی نکـرد رهـا دسـتهای رهـبـر را میان جنگ در و سینه میخ شد پیـروز شـکـسـت آیــنـۀ حـقنـمـای حـیـدر را همین نبود که، مسمار هم کمک میکرد زمین زدند به ضربی امیـر خـیـبـر را نفس اسیر قـفـس شد میان سیـنه تـنگ که آخر این نفس تنگ کُشت کـوثر را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
یـک سـتــاره بـیقــرار مــاه بـود از مـدیـنـه تـا خـراســان راه بـود تا که بعـد هجـر و داغی جان فـزا فــاطـمــه بـیـنـد گـل روی رضــا بعد عمری دوری و خـون جـگـر عـاقـبـت آمــاده شـد بــهـر سـفــر نـامـه در دسـتـش مـیـان کــاروان فـاطـمـه بـا هـیـبـت زهــرا روان نـامــهاش بــوی بــرادر مـیدهــد راحـتی بر جـان خـواهـر میدهـد سـوی او بـا سـیــنـۀ غـمــدیـدهاش عکس و تصویر رضا در دیدهاش دسـت تــقــدیـر خــدا در کـار شـد تا رسـیـد او شهـر قـم، بیـمـار شد تا که خاک چـادرش شد در فـضا رشـک جـنّت شد غـبـار کـوچهها کـوچههای قـم پُـر از احساس بود غرق بوی عـود و عطر یاس بود آمـد آن بــانــو ســراپــا احــتــرام پـیـش او کـردند مـرد و زن قـیـام مــرد و زن گـفـتـنـد کـوثــر آمـده دخـتـر مـوسـی بـن جـعـفـر آمــده گـل بـیـامـد بـر سـرش از بــامهـا در پیاش بـودنـد خـاص و عامها گـرد شـمـع او هـمــه پــروانـهاش خـانـۀ مـوسـی شد آنـجـا خـانهاش عــاقـبـت روی بــرادر را نــدیــد وقت پـروازش همانجا سر رسید روح پـاکـش شد جدا از پـیکـرش در جـنـان شد هـمنـشـیـن مـادرش تا که جسمش شد نهان در شهر قم قـبـر زهـرا شد عیان در شهـر قم آمــد آن بـــانـــو نــدیــد آزارهـــا او کــجــا رفـتــه ســر بــازارهــا خـاک قـم در رتـبــۀ افــلاک بـود چـشـم مـردم پـاک پـاک پـاک بود او کـجــا بـازار شـهـر شــامـیــان او کـجـا زیـنب کجـا نـامـحـرمـان او کــجــا رأس بــرادر روی نـی او کجا چـشمان خـواهر سوی نی سیـنۀ او گرچه پُر درد و بـلاست او خـودش هم داغـدار کـربلاست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است نـفـس بــاغ بـه تــکــرار نـیـامــد بــالا آفــتـاب از ســر دیــوار نــیــامــد بــالا اینکه عمری فقط از سفره کپک برداری گـندم و پـنـبه بکـاری و نـمک برداری خشکیِ باغچهها روی زمین باقی ماند سالها طی شد و این شهر چنین باقی ماند در فـرامـوشیِ انجـیـر و انـار و گـنـدم ناگهـان گـفت نهـیـبی که هـلا ای مردم آب در دست اگر هست زمین بگـذارید تا خود صبح بر این خاک جبین بگذارید از تـبــار گـل و آئـیــنـه کـسـی مـیآیـد «مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید» پس به همراه همان ابر که باران آورد مـهـربـانی خـدا در زد و مهـمـان آورد دخـتـری آمـده از ایـل و تـبـار حــیـدر از هـر آنچـه بـنـویـسـیم فـراتـر، بـرتر وصف اورا نتوان گفت به صد منظومه گفته معصوم به او «فاطمۀ معصومه» آفـتابی که به سر چادری از شب دارد جـلـوۀ فـاطـمـی و هـیـبـت زیـنب دارد آفـتابیست که اعجاز فراوان با اوست باد سرمست شده، عطر خراسان با اوست شهرِ آفت زده از رنج و بلا عاری شد برکت از در و دیوار بر آن جاری شد از سـفـر آمـدهای خـسـتـۀ راهـی بـانـو زنـده کـن وادیِ ما را به نگـاهی بـانـو ما اسیریم و فـقـیریم و یـتـیم ای مهتاب دختر حضرت موسی! دل ما را دریاب قم کـویر است کـویری که تلاطـم دارد چـادرت را بـتـکـان قـصـد تـیـمّـم دارد آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید که اویـس قـرنی هـم به محـمـد نـرسـید عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید قصه این بود و به وصفش قلم ما درماند داغ دیـدار بـرادر به دل خـواهـر مـاند مـانـد تـا پــنـجــرۀ بــاغ اِرَم وا بــاشـد حـرم او حـرم حـضـرت زهــرا بـاشـد تا که ما روضۀ بـسیار بخـوانیم در آن روضههای در و دیوار بخوانیم در آن
: امتیاز
|